loading...

آیاسار

ترکیبی از نام و نام خانوادگی ام البته با حذف حرف آخر هر یک از این دو.

بازدید : 883
سه شنبه 8 ارديبهشت 1399 زمان : 23:23

وقال رجل للحسین بن علیّ علیه السلام: یا ابن رسول الله أنا من شیعتکم ، قال : اتق الله ولا تدعین شیئا یقول الله لک کذبت وفجرت فی دعواک ، إن شیعتنا من سلمت قلوبهم من کل غش وغل ودغل ، ولکن قل أنا من موالیکم ومحبیکم.

شناخت پایه ی انتظار
بازدید : 1015
يکشنبه 17 اسفند 1398 زمان : 1:51

عن علیّ بن أبی طالب (علیه السلام)، قال: قال رسول اللّه (صلّی اللّه علیه وآله) یوم فتحت خیبر: «لو لا أن یقول فیک طوائف من أمّتی ما قالت النصارى فی عیسى بن مریم، لقلت الیوم فیک مقالاً لا تمرّ على ملأ من المسلمین إلّا أخذوا من تراب رجلیک و فضل طهورک لیستشفوا به و لکن حسبک أن تکون منّی وأنا منک ترثنی و أرثک و أنت منّی بمنزلة‌هارون من موسى، إلّا أنّه لا نبیّ بعدی...».

الروضة الندیة شرح التحفة العلویة
بازدید : 407
شنبه 9 اسفند 1398 زمان : 19:07

عَنِ الْإِمَامِ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ علیه السلام عَنْ آبَائِه علیهم السلام عَنِ الصَّادِقِ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ: عَلَیْکُمْ بِالْوَرَعِ فَإِنَّهُ الدِّینُ الَّذِی نُلَازِمُهُ وَ نَدِینُ اللَّهَ تَعَالَى بِهِ وَ نُرِیدُهُ مِمَّنْ یُوَالِینَا لَا تُتْعِبُونَا بِالشَّفَاعَةِ.

دخت شه مردانی معلم قرآنی
بازدید : 358
يکشنبه 3 اسفند 1398 زمان : 23:11

نمی‌دانی که ریشه کن کردن شرارت‌ها قبل از کاشتن بذر نیکی چه کار کُند و مأیوس کننده‌‌‌ای است.
در اینجا بچه‌‌‌ای داریم که تقریا مرا از پای درآورده است، ولی من به شکست در مقابل یک بچه‌ی پنج ساله تن در نخواهم داد.
او یک در میان یا چنان عبوس و منزوی می‌شود که حتی یک کلمه حرف نمی‌زند و یا دچار چنان طغیان تجاوز گرایانه‌‌‌ای از خشم می‌شود که هر چه سر راهش ببیند می‌شکند و از بین می‌برد. فقط سه ماه است که در اینجا است و در این مدت تقریبا همه‌ی خرت و پرت‌های این یتیمخانه را شکسته است. البته ضایعه‌‌‌ای برای هنر نبوده.
حدود یک ماه قبل از اینکه من بیایم، یک روز از غیبت پیشخدمت که به سرسرا رفته بوده تا زنگ ناهار را بزند، استفاده کرده و رومیزی را از روی میز غذای کارمندان کشیده.
چند لحظه قبل از آن سوپ را کشیده بودند!
خودت می‌توانی کثافت کاری را مجسم کنی!
خانم لی پت به خاطر این کار، پسرک را تا سر حد مرگ کتک زده، ولی حتی کشتن هم نمی‌توانسته خوی او را که همانطور دست نخورده به من به ارث رسیده متعادل کند.
پدرش ایتالیایی و مادرش ایرلندی بوده. این پسر موهای قرمز و کک و مک را از کانتی کورک دارد و صاحب زیبا ترین چشم‌های قهوه‌‌‌ای است که تا به حال ناپل بیرون داده. بعد از چاقو خوردن پدرش در یک دعوا و مردن مادرش بر اثر الکلیسم، این کوچولوی بی پناه تصادفا به ما سپرده شد. من مشکوکم که به دارالایتام کاتولیک‌ها تعلق داشته باشد، زیرا رفتارهایش... خدای من!‌‌‌ای خدای مهربان! همان است که انتظار داری؛ لگد می‌زند، گاز می‌گیرد و فحش می‌دهد!
من اسمش را انگولکچی گذاشته ام.
دیروز او را در حالی که می‌لولید و جیغ می‌کشید به دفتر من آوردند. متهم بود که یک دختر کوچولو را کتک زده و عروسکش را قاپیده.
دوشیزه اسنیت او را روی یک صندلی مقابل من محکم انداخت و ولش کرد تا آرام بگیرد. من مشغول نوشتن بودم.
ناگهان از صدای سقوط شدیدی از جا پریدم. پسرک آن گلدان سبز بزرگ را از روی طاقچه‌ی پنجره انداخته و پانصد تکه کرده بود. من چنان شتابزده از جا جستم که شیشه‌ی جوهر روی زمین ولو شد و موقعی که انگولکچی فاجعه‌ی دومی‌را دید، غرش خشم آگینش متوقف شد و سرش را پایین انداخت و قاه قاه خندید. این بچه شیطان صفت است!
تصمیم گرفتم برای اصلاح شخصیت او رفتار تازه‌‌‌ای در پیش بگیرم که تصور می‌کنم در زندگی کوتاه و سراسر آوارگی اش هیچ وقت نظیر آن را از کسی ندیده باشد. می‌خواهم ببینم که از تشویق و تحسین و محبت چه کاری ساخته است؟ بنابراین به جای آنکه به خاطر گلدان تنبیهش کنم، وانمود کردم که حادثه‌‌‌ای اتفاقی بوده است. او را بوسیدم و گفتم که مبادا احساس ناراحتی کند. اما باید از دلم می‌پرسیدی!
این رفتار چنان ضربه‌‌‌ای به او زد که آرام گرفت. نفسش را در سینه حبس کرد و در تمام مدتی که اشک‌هایش را پاک می‌کردم و لکه‌ی جوهر را می‌زدودم، به من زل زد.
در حال حاضر این بچه بزرگترین مشکلی است که یتیم خانه با آن رو به رواست. او به حد اعلای بردباری و مراقبت محبت آمیز فردی احتیاج دارد؛ کاری که از دست یک پدر و مادر با کفایت و تعدادی خواهر و برادر و یک مادربزرگ بر می‌آید. ولی من نمی‌توانم قبل از این که بر بد زبانی او و میل درونی اش به خرابکاری غلبه پیدا کنم، او را به خانواده‌‌‌ای محترم بسپارم.
او را از بچه‌های دیگر جدا کردم و در تمام روز در اتاق خودم نگهداشتم.
جین! تمام اوبژدار(اشیای هنری) خراب شدنی را از جا برداشت و در ارتفاع امنی گذاشت. خوشبختانه پسرک عاشق نقاشی است. دو ساعت روی قالی نشست و سر خودش را با مدادهای رنگی گرم کرد. توجهی که من به قایق قرمز و سبزش با بیرق زرد آویخته از دکل آن نشان دادم به حدی برایش غیر منتظره بود که با ناشیگری تمام خوش اخلاق شد. تا آن موقع نتوانسته بودم کلمه‌‌‌ای حرف از دهانش بیرون بکشم.
بعد از ظهر دکتر مک ری آمد و از قایقش تعریف کرد.
انگولکچی از غرور آفرینش به خود می‌بالید. سپس به عنوان جایزه برای اینکه پسر کوچولوی خوبی بوده، دکتر او را با اتومبیل خود برای دیدن یک مریض روستایی برد.
ساعت پنج، دکتر غمگین تر و عاقل تر انگولکچی را به آغل برگرداند. او در یک ملک روستایی آرام جوجه‌ها را سنگ زده، چهارچوب محکمی‌را خرد کرده و گربه‌ی خانگی را از دمش گرفته و در هوا چرخانده بود. سپس وقتی که کدبانوی پیر و مهربان خانه سعی کرده بود ترحم او را نسبت به گربه‌ی فلک زده جلب کند، به او گفته بود که برود گم بشود!

تبلیغ در کول 1 موزیک

تعداد صفحات : 0

آمار سایت
  • کل مطالب : 10
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 26
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 105
  • بازدید کننده امروز : 87
  • باردید دیروز : 10
  • بازدید کننده دیروز : 10
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 117
  • بازدید ماه : 837
  • بازدید سال : 32092
  • بازدید کلی : 43882
  • کدهای اختصاصی