loading...

آیاسار

ترکیبی از نام و نام خانوادگی ام البته با حذف حرف آخر هر یک از این دو.

بازدید : 239
پنجشنبه 7 خرداد 1399 زمان : 17:24

دوربین مداربسته تحت شبکه IP  چیست؟
بازدید : 251
دوشنبه 4 خرداد 1399 زمان : 11:24

اول:
عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ:
قَالَ النَّبِیُّ صلّی اللّه علیه و آله: إِذَا کَانَ أَوَّلُ یَوْمٍ مِنْ شَوَّالٍ- نَادَى مُنَادٍ أَیُّهَا الْمُؤْمِنُونَ اغْدُوا إِلَى جَوَائِزِکُمْ ثُمَّ قَالَ: یَا جَابِرُ- جَوَائِزُ اللَّهِ لَیْسَتْ بِجَوَائِزِ هَؤُلَاءِ الْمُلُوک.ِ ثُمَّ قَالَ: هُوَ یَوْمُ الْجَوَائِزِ.

گزارش جلسه سردار نمایندگی مورخ 1399/02/30
بازدید : 228
جمعه 25 ارديبهشت 1399 زمان : 11:23

وَأَن لَّیْسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَىٰ
ﻭ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺑﺮﺍﻱ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺟﺰ ﺁﻧﭽﻪ ﺗﻠﺎﺵ ﻛﺮﺩﻩ [ ﻫﻴﭻ ﻧﺼﻴﺐ ﻭ ﺑﻬﺮﻩ ﺍﻱ ]ﻧﻴﺴﺖ.

خرید ملک در آنکارا
بازدید : 287
جمعه 25 ارديبهشت 1399 زمان : 11:23

بازدید : 374
جمعه 25 ارديبهشت 1399 زمان : 11:23

بازدید : 424
سه شنبه 22 ارديبهشت 1399 زمان : 3:28

بازدید : 207
سه شنبه 8 ارديبهشت 1399 زمان : 23:23

عشق به ماشین، آخر روانه‌ی تیمارستانش می‌کند!!
از هر دو جمله‌ی که به زبان می‌آورد، نهاد یا گزاره‌ی یکی ماشین است و علاوه بر آن از دو جمله‌‌‌ای که بشنود یا دو سوالی که از او بپرسند، ربط و بی ربط، ماشین جواب یکی از آن دو است.
+چه خبر؟ حالت چطور است؟
-والله! تا چه شود، بار باشد می‌بریم، نباشد می‌نشینیم (این جمله را در حالی می‌گوید که ماشین ندارد)
+ امروز خواهر و مادرت رفتند بازار فلان چیز را خریدند.
- میدانی؟! ماشین بودنی راحت هر روز می‌شود رفت و برگشت و خوش گذراند (یکی نیست به او بگوید که درست است که خانم‌ها عاشق بازار گردی و خرید هستند اما عشق هر روزی دلزدگی دارد)
+ حمام رفتنت یکی دو روزی دیر شده است‌ها!
- راستش!! قسمت شوفر این است که دیر به دیر حمام برود (آقا! تو شوفر نیستی که، بر فرض که شوفر بالقوه باشی، حمام، قسمت، قیافه‌ی من)
+ امروز کار و بار چطور بود؟ مغازه مشتری داشت؟
- نه بابا کدام مشتری!! الآن اگر ماشین داشتم کار پخش مواد غذایی انجام می‌دادم، خودم می‌رفتم سراغ مشتری.
این صحبت‌ها و مکالمه‌های رد و بدل شده همه سوای فحش و توهین‌هایی است که از فرط عصبانیت نثار کسانی می‌کند که باعث شدند ماشین را بفروشد. و البته جدای از خواب‌ها و رویاهایش که همگی با موضوع ماشین است: زنگ زد، بعد از سلام و احوالپرسی گفت: دیشب خواب دیدم من و مادر با وانت زدیم به دل جاده و با ماشین داریم می‌آییم خانه‌ی شما! و کمی‌بعد قطع کرد.
و باز هم جدای شب‌هایی که با فکر ماشین صبح می‌شود: خواهرش به او زنگ زده بود حالش را بپرسد، به او گفت: تا صبح نخوابیدم، داشتم تو جاده رانندگی می‌کردم. صورت خواهرش که از تعجب کش آمده بود را از پشت تلفن نمی‌توانست ببیند ولی از جمله‌ی او: وا! چه می‌گویی تو؟ آن را حدس زد و تصور کرد و در جواب گفت: تا صبح در رختخواب داشتم رانندگی می‌کردم.
تمام اینها یک طرف، ترانه‌هایش یک طرف دیگر: به جان تو! هر چه ترانه مناسب رانندگی است جمع کردم ریختم تو فلش، همه را هم حفظ کردم، یکی اش را گوش کن:
فراری مَ فراری مَ فراری، تا کی شب زنده داری
فراری مَ فراری مَ فراری، امان از دست آگاهی... .
با دیدنش تنها و تنها یاد پیام بازرگانی می‌افتم، البته با جواب ماشین:
+ سلام
- ماشین
+ جان؟
- ماشین
+ چی؟
-ماشین
+ کجا؟
- ماشین
نگاهش می‌کنم
- ماشین.
دیروز نگاهی به من انداخت و پرسید:
فردا که از خواب بیدار می‌شوی و چشم‌هایت را باز می‌کنی، اول چیزی که دوست داری ببینی چیست؟
من اگر این سوال را از او می‌پرسیدم حتما می‌گفت: نیسون (همان نیسان) آبی سپر استیل.
کمی‌فکر کردم و جواب دادم: مرگ.
یک لحظه آب و روغن غاطی کرد، پرسید: مرگ؟
گفتم: بله مرگ، خسته شدیم از این زندگی که همه اش باید دوید و به نتیجه‌‌‌ای نرسید.
دستش راستش را گذاشت جیب شلوارش و رفت، جلوبندی اش آمد پایین!!
پرسیدم: تو نمی‌خوای بمیری؟
گفت: نه بابا!
و من مطمئن بودم و هستم که هنگام جواب سوال من به ماشین فکر می‌کرد.

شناخت پایه ی انتظار

تعداد صفحات : 0

آمار سایت
  • کل مطالب : 10
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 2
  • بازدید کننده امروز : 3
  • باردید دیروز : 1
  • بازدید کننده دیروز : 2
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 15
  • بازدید ماه : 216
  • بازدید سال : 1483
  • بازدید کلی : 13273
  • کدهای اختصاصی